نگاه !
2 مشترك
persianjk :: ادبيات فارسي :: ساير مطالب
صفحه 1 از 1
نگاه !
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: نگاهي به وبلاگها
يک روز وقتى کارمندان به اداره رسيدند، اطلاعيه بزرگى را در تابلوى اعلانات ديدند که روى آن نوشته شده بود: «ديروز فردى که مانع پيشرفت شما در اين اداره بود، درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشييع جنازه که ساعت ١٠ در سالن اجتماعات برگزار مىشود، دعوت مىکنيم.»
در ابتدا، همه از دريافت خبر مرگ يکى از همکارانشان ناراحت مىشدند، امّا پس از مدتى، کنجکاو شدند که بدانند کسى که مانع پيشرفت آنها در اداره مىشده که بوده است.
اين کنجکاوى، تقريباً تمام کارمندان را ساعت١٠ به سالن اجتماعات کشاند. رفته رفته که جمعيت زياد مىشد، هيجان هم بالا مىرفت. همه پيش خود فکر مىکردند: «اين فرد چه کسى بود که مانع پيشرفت ما در اداره بود؟ به هر حال خوب شد که مرد!»
کارمندان در صفى قرار گرفتند و يکى يکى نزديک تابوت مىرفتند و وقتى به درون تابوت نگاه مىکردند، ناگهان خشکشان مىزد و زبانشان بند مىآمد.
آينهاى درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه مىکرد، تصوير خود را مىديد. نوشتهاى نيز بدين مضمون در کنار آينه بود: «تنها يک نفر وجود دارد که مىتواند مانع رشد شما شود و او هم کسى نيست جز خود شما. شما تنها کسى هستيد که مىتوانيد زندگىتان را متحوّل کنيد. شما تنها کسى هستيد که مىتوانيد بر روى شادىها، تصورات و موفقيتهايتان اثر گذار باشيد. شما تنها کسى هستيد که مىتوانيد به خودتان کمک کنيد.
زندگى شما وقتى که رييستان، دوستانتان، والدينتان، شريک زندگىتان يا محل کارتان تغيير مىکند، دستخوش تغيير نمىشود. زندگى شما تنها فقط وقتى تغيير مىکند که شما تغيير کنيد، باورهاى محدود کننده خود را کنار بگذاريد و باور کنيد که شما تنها کسى هستيد که مسئول زندگى خودتان مىباشيد.
مهمترين رابطهاى که در زندگى مىتوانيد داشته باشيد، رابطه با خودتان است.
خودتان را امتحان کنيد. مواظب خودتان باشيد. از مشکلات، غيرممکنها و چيزهاى از دست داده نهراسيد. خودتان و واقعيتهاى زندگى خودتان را بسازيد.
دنيا مثل آينه است. انعکاس افکارى که فرد قوياً به آنها اعتقاد دارد را به او باز مىگرداند. تفاوتها در روش نگاه کردن به زندگى است
سرويس: نگاهي به وبلاگها
يک روز وقتى کارمندان به اداره رسيدند، اطلاعيه بزرگى را در تابلوى اعلانات ديدند که روى آن نوشته شده بود: «ديروز فردى که مانع پيشرفت شما در اين اداره بود، درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشييع جنازه که ساعت ١٠ در سالن اجتماعات برگزار مىشود، دعوت مىکنيم.»
در ابتدا، همه از دريافت خبر مرگ يکى از همکارانشان ناراحت مىشدند، امّا پس از مدتى، کنجکاو شدند که بدانند کسى که مانع پيشرفت آنها در اداره مىشده که بوده است.
اين کنجکاوى، تقريباً تمام کارمندان را ساعت١٠ به سالن اجتماعات کشاند. رفته رفته که جمعيت زياد مىشد، هيجان هم بالا مىرفت. همه پيش خود فکر مىکردند: «اين فرد چه کسى بود که مانع پيشرفت ما در اداره بود؟ به هر حال خوب شد که مرد!»
کارمندان در صفى قرار گرفتند و يکى يکى نزديک تابوت مىرفتند و وقتى به درون تابوت نگاه مىکردند، ناگهان خشکشان مىزد و زبانشان بند مىآمد.
آينهاى درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه مىکرد، تصوير خود را مىديد. نوشتهاى نيز بدين مضمون در کنار آينه بود: «تنها يک نفر وجود دارد که مىتواند مانع رشد شما شود و او هم کسى نيست جز خود شما. شما تنها کسى هستيد که مىتوانيد زندگىتان را متحوّل کنيد. شما تنها کسى هستيد که مىتوانيد بر روى شادىها، تصورات و موفقيتهايتان اثر گذار باشيد. شما تنها کسى هستيد که مىتوانيد به خودتان کمک کنيد.
زندگى شما وقتى که رييستان، دوستانتان، والدينتان، شريک زندگىتان يا محل کارتان تغيير مىکند، دستخوش تغيير نمىشود. زندگى شما تنها فقط وقتى تغيير مىکند که شما تغيير کنيد، باورهاى محدود کننده خود را کنار بگذاريد و باور کنيد که شما تنها کسى هستيد که مسئول زندگى خودتان مىباشيد.
مهمترين رابطهاى که در زندگى مىتوانيد داشته باشيد، رابطه با خودتان است.
خودتان را امتحان کنيد. مواظب خودتان باشيد. از مشکلات، غيرممکنها و چيزهاى از دست داده نهراسيد. خودتان و واقعيتهاى زندگى خودتان را بسازيد.
دنيا مثل آينه است. انعکاس افکارى که فرد قوياً به آنها اعتقاد دارد را به او باز مىگرداند. تفاوتها در روش نگاه کردن به زندگى است
Rahroo- مدير مشاور
- تعداد پستها : 552
Join date : 2008-06-29
Age : 47
رد: نگاه !
سنگ های بزرگ...!؟
یک کارشناس مدیریت زمان که در حال صحبت برای عده ای از دانشجویان رشته ی بازرگانی بود، همان طور روبروی این گروه از دانشجویان ممتاز نشسته بود، گفت: "بسیار خوب دیگر وقت امتحان است"، او یک کوزه ی سنگی دهان گشاد برداشت . سپس حدود 12 عدد قلوه سنگ که هرکدام به اندازه ی یک مشت بود را یک به یک و با دقت درون کوزه چید. وقتی کوزه پر شد از دانشجویان پرسید: "آیا کوزه پر است؟" همه با هم گفتند: بله.سپس او یک سطل شن از زیر میزش بیرون آورد. مقداری از شن ها را روی سنگ های داخل کوزه ریخت و کوزه را تکان داد تا دانه هی شن خود را در فضای خالی بین سنگ ها جای دهند. بار دیگر پرسید: "آیا کوزه پر است؟" این بار یکی از دانشجویان پاسخ داد: «احتمالاً نه». سپس یک سطل ماسه را داخل کوزه ریخت و یک پارچ آب از زیر میز بیرون آورد و شروع به ریختن آب در داخل کوزه کرد تا وقتی که کوزه لب به لب پر شد.سپس رو به کلاس کرد و پرسید:«چه کسی می تواند بگوید نکته ی این مثال در چه بود؟» یکی از دانشجویان مشتاق دستش را بلند کرد و گفت: «این مثال می خواهد به ما بگوید که برنامه ی زمانی ما هر چقدر هم که فشرده باشد،اگر واقاً سخت تلاش کنیم همیشه می توانیم کار های بیشتری در آن بگنجانیم.» استاد پاسخ داد: «نه نکته این نیست. حقیقتی که این مثال به ما می آموزد این است که اگر سنگ های بزرگ را اول نگذارید، هیچ وقت فرصت پرداختن به آنها را نخواهید یافت.» سنگ های بزرگ زندگی شما کدام هستند؟ فرزندتان، محبوبتان، تحصیلتان، رویا ها و آرزوهاتان، زمانی برای خودتان، سلامتی تان و... به یاد داشته باشید که ابتدا این سنگ های بزرگ را بگذارید، در غیر این صورت هیچ گاه به آن ها دست نخواهید یافت. اگر با کار های کوچک (شن و ماسه) خود را خسته کنید، زندگی خود را با کار های کوچکی که اهمیت زیادی ندارند پر می کنید و هیچ گاه وقت کافی و مفید برای کار های بزرگ و مهم (سنگ های بزرگ) نخواهید داشت.رهنمود: امشب یا فردا صبح، هنگامی که به این داستان کوتاه فکر می کنید، این سوال را از خود بپرسید: «سنگ های بزرگ زندگی من کدامند؟» آنگاه اول آنها را در کوزه ی خود بگذارید.
یک کارشناس مدیریت زمان که در حال صحبت برای عده ای از دانشجویان رشته ی بازرگانی بود، همان طور روبروی این گروه از دانشجویان ممتاز نشسته بود، گفت: "بسیار خوب دیگر وقت امتحان است"، او یک کوزه ی سنگی دهان گشاد برداشت . سپس حدود 12 عدد قلوه سنگ که هرکدام به اندازه ی یک مشت بود را یک به یک و با دقت درون کوزه چید. وقتی کوزه پر شد از دانشجویان پرسید: "آیا کوزه پر است؟" همه با هم گفتند: بله.سپس او یک سطل شن از زیر میزش بیرون آورد. مقداری از شن ها را روی سنگ های داخل کوزه ریخت و کوزه را تکان داد تا دانه هی شن خود را در فضای خالی بین سنگ ها جای دهند. بار دیگر پرسید: "آیا کوزه پر است؟" این بار یکی از دانشجویان پاسخ داد: «احتمالاً نه». سپس یک سطل ماسه را داخل کوزه ریخت و یک پارچ آب از زیر میز بیرون آورد و شروع به ریختن آب در داخل کوزه کرد تا وقتی که کوزه لب به لب پر شد.سپس رو به کلاس کرد و پرسید:«چه کسی می تواند بگوید نکته ی این مثال در چه بود؟» یکی از دانشجویان مشتاق دستش را بلند کرد و گفت: «این مثال می خواهد به ما بگوید که برنامه ی زمانی ما هر چقدر هم که فشرده باشد،اگر واقاً سخت تلاش کنیم همیشه می توانیم کار های بیشتری در آن بگنجانیم.» استاد پاسخ داد: «نه نکته این نیست. حقیقتی که این مثال به ما می آموزد این است که اگر سنگ های بزرگ را اول نگذارید، هیچ وقت فرصت پرداختن به آنها را نخواهید یافت.» سنگ های بزرگ زندگی شما کدام هستند؟ فرزندتان، محبوبتان، تحصیلتان، رویا ها و آرزوهاتان، زمانی برای خودتان، سلامتی تان و... به یاد داشته باشید که ابتدا این سنگ های بزرگ را بگذارید، در غیر این صورت هیچ گاه به آن ها دست نخواهید یافت. اگر با کار های کوچک (شن و ماسه) خود را خسته کنید، زندگی خود را با کار های کوچکی که اهمیت زیادی ندارند پر می کنید و هیچ گاه وقت کافی و مفید برای کار های بزرگ و مهم (سنگ های بزرگ) نخواهید داشت.رهنمود: امشب یا فردا صبح، هنگامی که به این داستان کوتاه فکر می کنید، این سوال را از خود بپرسید: «سنگ های بزرگ زندگی من کدامند؟» آنگاه اول آنها را در کوزه ی خود بگذارید.
nader22001- .
- تعداد پستها : 168
Join date : 2008-07-20
persianjk :: ادبيات فارسي :: ساير مطالب
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد