شعر کوتاه عاشقانه@@@@@
صفحه 1 از 1
شعر کوتاه عاشقانه@@@@@
اي که بر لبهاي ما طرح تبسم مي شوي
دعوت ما بوده اي، مهمان مردم مي شوي ؟!!!
از دلم تا لب ايوان شما راهي نيست
نيمه جاني است درين فاصله قربان شما
کجايي اي رفيق نيمه راهم
که من در چاه شبهاي سياهم
نمي بخشد کسي جز غم پناهم
نه تنها از تو نالم کز خدا هم
درسکوت دادگاه سرنوشت
عشق برما حکم سنگيني نوشت
گفته شد دل داده ها از هم جدا
واي بر اين حکم و اين قانون زشت
عاقبت يک روز مغرب محو مشرق مي شود
عاقبت غربي ترين دل نيز عاشق مي شود
دعوت ما بوده اي، مهمان مردم مي شوي ؟!!!
از دلم تا لب ايوان شما راهي نيست
نيمه جاني است درين فاصله قربان شما
کجايي اي رفيق نيمه راهم
که من در چاه شبهاي سياهم
نمي بخشد کسي جز غم پناهم
نه تنها از تو نالم کز خدا هم
درسکوت دادگاه سرنوشت
عشق برما حکم سنگيني نوشت
گفته شد دل داده ها از هم جدا
واي بر اين حکم و اين قانون زشت
عاقبت يک روز مغرب محو مشرق مي شود
عاقبت غربي ترين دل نيز عاشق مي شود
شرط مي بندم زماني که نه زود است و نه دير
مهرباني حاکم کل مناطق مي شود
دورم ز تو اي خسته خوبان چه نويسم؟
من مرغ اسيرم به عزيزم چه نويسم؟
ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد
با آن دل گريان به عزيزم چه نويسم؟
تو را گم مي کنم هر روز و پيدا مي کنم هر شب
بدين سان خواب ها را با تو زيبا مي کنم هر شب
تبي اين کاه را چون کوه سنگين مي کند آنگاه
چه آتش ها که در اين کوه برپا مي کنم هر شب
رفتي و نديدي که چه محشر کردم
با اشکتمام کوچه را تر کردم
وقتي که شکست بغض تنهايي من
وابستگي ام را به تو باور کردم
طرح چشمان قشنگت در اتاقم نقش بسته
شعر مي گويم به يادت در قفس غمگين و خسته
من چه تنها و غريبم بي تو در درياي هستي
ساحلم شو غرق گشتم بي تو در شبهاي مستي
آنکه چشمان تو را اين همه زيبا مي کرد
کاش از روز ازل فکر دل ما مي کرد
يا نمي داد به تو اين همه زيبايي را
يا مرا در غم عشق تو شکيبا مي کرد(just 4 u
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد