اشعار تنهايي و دلتنگي
3 مشترك
صفحه 1 از 1
اشعار تنهايي و دلتنگي
این وقت شب انگار
کسی دارد دانه دانه دلتنگیهایش را
لای برفها می کارد ...
*
کم می آورم
برف چشمانم هی آب می شوند...
*
زمستان
همین است که هست
حالا در این باغچه
حتی
دلتنگی هم
نمی روید!
کسی دارد دانه دانه دلتنگیهایش را
لای برفها می کارد ...
*
کم می آورم
برف چشمانم هی آب می شوند...
*
زمستان
همین است که هست
حالا در این باغچه
حتی
دلتنگی هم
نمی روید!
آفتاب- مدير ارشد
- تعداد پستها : 2501
Join date : 2008-06-29
Age : 41
رد: اشعار تنهايي و دلتنگي
مي دانم
دل آسمان مي شكند
چگونه مي توانم گريه نكنم
از آن همه ستاره
تنها سنگي شعله ور
به خانه ام افتاد
گيسوانش را بريدند و
برايم پست كردند
و باقي اينكه
سلامت باشم
چگونه مي توانم گريه نكنم
من از باز كردن هيچ نامه اي خوشبخت نبوده ام .
دل آسمان مي شكند
چگونه مي توانم گريه نكنم
از آن همه ستاره
تنها سنگي شعله ور
به خانه ام افتاد
گيسوانش را بريدند و
برايم پست كردند
و باقي اينكه
سلامت باشم
چگونه مي توانم گريه نكنم
من از باز كردن هيچ نامه اي خوشبخت نبوده ام .
آفتاب- مدير ارشد
- تعداد پستها : 2501
Join date : 2008-06-29
Age : 41
رد: اشعار تنهايي و دلتنگي
رد زمان را
روي چهرهات دنبال ميكنم
با هر جاي پايش
تنهاتر ميشوم
روي چهرهات دنبال ميكنم
با هر جاي پايش
تنهاتر ميشوم
آفتاب- مدير ارشد
- تعداد پستها : 2501
Join date : 2008-06-29
Age : 41
رد: اشعار تنهايي و دلتنگي
لال شدهام
همين قدر كه نميتوانم
كلمات را كنار هم بگذارم
تا از دوري تو بگويم
همين قدر كه نميتوانم
كلمات را كنار هم بگذارم
تا از دوري تو بگويم
آفتاب- مدير ارشد
- تعداد پستها : 2501
Join date : 2008-06-29
Age : 41
رد: اشعار تنهايي و دلتنگي
دیر یا زود
مانند یک دستهی گل
باید که حسرتم را در بغل بگیرم و بروم
به خواستگاری آن زن ِ خاکی
که نه نخواهد گفت
آغوشش را باز خواهد کرد
و همه چیزم را خواهد گرفت
و من همه چیزم را به او خواهم بخشید
بی هیچ حسرتی
مگر این حسرت ابدی
که دهانم را میگیرد
دیگر چگونه بگویم که دوستت دارم
مانند یک دستهی گل
باید که حسرتم را در بغل بگیرم و بروم
به خواستگاری آن زن ِ خاکی
که نه نخواهد گفت
آغوشش را باز خواهد کرد
و همه چیزم را خواهد گرفت
و من همه چیزم را به او خواهم بخشید
بی هیچ حسرتی
مگر این حسرت ابدی
که دهانم را میگیرد
دیگر چگونه بگویم که دوستت دارم
آفتاب- مدير ارشد
- تعداد پستها : 2501
Join date : 2008-06-29
Age : 41
رد: اشعار تنهايي و دلتنگي
یک سر این رشته گم شده است…
و چیزی…جایی…
ناگفته مانده است
و اکنون ما
در خانه های خویش غریب ایم…
و چیزی…جایی…
ناگفته مانده است
و اکنون ما
در خانه های خویش غریب ایم…
آفتاب- مدير ارشد
- تعداد پستها : 2501
Join date : 2008-06-29
Age : 41
رد: اشعار تنهايي و دلتنگي
فراموشی می آید…مثل همین پائیز
با ابرهای سهمگینش
دیروز برگ خشکی دیدم
که نمی دانست
از کدام شاخه جدا شده…
با ابرهای سهمگینش
دیروز برگ خشکی دیدم
که نمی دانست
از کدام شاخه جدا شده…
آفتاب- مدير ارشد
- تعداد پستها : 2501
Join date : 2008-06-29
Age : 41
رد: اشعار تنهايي و دلتنگي
آواز عاشقانه ما در گلو شکست
حق با سکوت بود صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
---------------------------------
دل تنگم
من آن ابرم که می خواهد ببارد
دل تنگم هوای گریه دارد
دل تنگم غریب این در و دشت
نمی داند کجا سر می گذارد
حق با سکوت بود صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
---------------------------------
دل تنگم
من آن ابرم که می خواهد ببارد
دل تنگم هوای گریه دارد
دل تنگم غریب این در و دشت
نمی داند کجا سر می گذارد
آفتاب- مدير ارشد
- تعداد پستها : 2501
Join date : 2008-06-29
Age : 41
رد: اشعار تنهايي و دلتنگي
شبیه قطره باران که آهن را نمی فهمد
دلم فرق رفیق و فرق دشمن را نمی فهمد
نگاهی شیشه ای دارم به سنگ مردمک هایت
الفبای دلت معنای نشکن را نمی فهمد
هزاران بار دیگر هم بگویی دوستت دارم
کسی معنای این حرف مبرهن را نمی فهمد
من ابراهیم عشقم ، مردم اسماعیل دلهاشان
محبت مانده شمشیری که گردن را نمی فهمد
چراغ چشمهایت را برایم پست کن دیگر
نگاهم فرق شب با روز روشن را نمی فهمد
دلم خون است ، تا حدّی که وقتی از تو می گویم
فقط یک روح سرشارم که این تن را نمی فهمد
برای خویشتن دنیایی شبیه آرزو دارم
کسی من را نمی فهمد . . . کسی من را نمی فهمد
دلم فرق رفیق و فرق دشمن را نمی فهمد
نگاهی شیشه ای دارم به سنگ مردمک هایت
الفبای دلت معنای نشکن را نمی فهمد
هزاران بار دیگر هم بگویی دوستت دارم
کسی معنای این حرف مبرهن را نمی فهمد
من ابراهیم عشقم ، مردم اسماعیل دلهاشان
محبت مانده شمشیری که گردن را نمی فهمد
چراغ چشمهایت را برایم پست کن دیگر
نگاهم فرق شب با روز روشن را نمی فهمد
دلم خون است ، تا حدّی که وقتی از تو می گویم
فقط یک روح سرشارم که این تن را نمی فهمد
برای خویشتن دنیایی شبیه آرزو دارم
کسی من را نمی فهمد . . . کسی من را نمی فهمد
آفتاب- مدير ارشد
- تعداد پستها : 2501
Join date : 2008-06-29
Age : 41
رد: اشعار تنهايي و دلتنگي
اين شعرها ديگر براي هيچ كس نيست
نه! در دلم انگار جاي هيچ كس نيست
آنقدر تنهايم كه حتي دردهايم
ديگر شبيهِ دردهاي هيچ كس نيست
حتي نفسهاي مرا از من گرفتند
من مردهام در من هواي هيچ كس نيست
دنياي مرموزيست ما بايد بدانيم
كه هيچكس اينجا براي هيچكس نيست
بايد خدا هم با خودش روراست باشد
وقتي كه ميداند خداي هيچكس نيست
من ميروم هر چند ميدانم كه ديگر
پشت سرم حتي دعاي هيچكس نيست
نه! در دلم انگار جاي هيچ كس نيست
آنقدر تنهايم كه حتي دردهايم
ديگر شبيهِ دردهاي هيچ كس نيست
حتي نفسهاي مرا از من گرفتند
من مردهام در من هواي هيچ كس نيست
دنياي مرموزيست ما بايد بدانيم
كه هيچكس اينجا براي هيچكس نيست
بايد خدا هم با خودش روراست باشد
وقتي كه ميداند خداي هيچكس نيست
من ميروم هر چند ميدانم كه ديگر
پشت سرم حتي دعاي هيچكس نيست
آفتاب- مدير ارشد
- تعداد پستها : 2501
Join date : 2008-06-29
Age : 41
رد: اشعار تنهايي و دلتنگي
غروب است
با آن که سخت مضطربم
با آن که می ترسم
باز تا آخر دنیا با تو خواهم ماند.
با آن که سخت مضطربم
با آن که می ترسم
باز تا آخر دنیا با تو خواهم ماند.
رد: اشعار تنهايي و دلتنگي
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
هرکس که این ندارد حقا که آن ندارد .
%%%%%%%%%%%%%%%%%%
زندگی گاهی اوقات من رو به سمت لاله زار می کشونه
و گاهی من رو در چهار چوب در به دار می آویزه
ولی با تمام وجود دوستش دارم چون کسی رو که دوست داشتم بهم هدیه کرد.
هرکس که این ندارد حقا که آن ندارد .
%%%%%%%%%%%%%%%%%%
زندگی گاهی اوقات من رو به سمت لاله زار می کشونه
و گاهی من رو در چهار چوب در به دار می آویزه
ولی با تمام وجود دوستش دارم چون کسی رو که دوست داشتم بهم هدیه کرد.
baran- .
- تعداد پستها : 76
Join date : 2009-07-01
رد: اشعار تنهايي و دلتنگي
من ارچه در نظر یار خاک سار شدم
رقیب نیز چنین نخواهد ماند
حافظ
***********************************************
رقیب نیز چنین نخواهد ماند
حافظ
***********************************************
baran- .
- تعداد پستها : 76
Join date : 2009-07-01
رد: اشعار تنهايي و دلتنگي
تمام احساسم و تمام عشقم رو با زبونی که دارم نمی تونم بیان کنم . فقط 1 چیز می سوزم از فراقت روی از جفا بگردان
هجران بلای ما شد یارب بلا بگردان
هجران بلای ما شد یارب بلا بگردان
baran- .
- تعداد پستها : 76
Join date : 2009-07-01
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد